در لندن نمایشگاهی با عنوان "هفته توطئه" برگزار شده که در آن عکسهای بحثبرانگیز درباره اتفاقاتی که برخی معتقدند واقعی نیستند به نمایش گذاشته شده است.
به گزارش واحد خبر مرکز مطالعات و پژوهش های فلکی نجومی به نقل از ایسنا به نقل از بی بی سی، کلر گرفیک، مدیر نمایشگاههای گالری عکاسان لندن که میزبان نمایشگاهی با موضوع نظریههای توطئه و با عنوان "هفته توطئه" بود، میگوید: "اخبار جعلی و نظریههای توطئه به هیچ وجه چیز جدیدی نیست. ولی امروزه به شکلی بیسابقه به جریانها و اندیشههای غالب راه یافتهاند. هر کسی میتواند نظریههای توطئه را از طریق اینترنت به خوردِ دیگران دهد. امکان نشر و انعکاس آنها به شکلی تصاعدی بالا رفته است".
گرفیک میگوید: "ما به این نتیجه رسیدیم که از طریق داستانهای مربوط به یوفوها بهتر میتوانیم مشکلات و مسایل روز جهان را درک کنیم. امروزه این تصور وجود دارد که اگر جهان با نگاه شما مطابقت نکند، میتوانید واقعیت خودتان را از طریق اینترنت خلق کنید. دیگر لازم نیست عقایدتان را با واقعیتهای جهان تطبیق بدهید".
به اعتقاد گرفیک، همین نکته به تقویت نظریههای توطئه دامن زده است. از نظر او، تسلط نظریههای توطئه بر فضای حاکم یکی از عوامل تغییر سیاست در جهان است: "حتی میشود گفت که دونالد ترامپ هم محصول همین فرهنگ جدید نظریه توطئه است؛ انفجار توطئه در جهان اینترنت باعث شده شخصیتی مثل او تولید شود".
اما چه کسانی به نظریههای توطئه متوسل میشوند؟ پاسخ گرافیک این است: "آدمهایی که فکر میکنند دنیا آن واقعیتهایی را که آنها میخواهند به آنها نمیدهد. آنها دوست دارند که در این دنیای عظیم و پیچیده، روایتی را پیدا کنند که همه چیز را بستهبندی و محدود کند، حتی اگر این روایت از نظر دیگران واقعاً عجیب و باورنکردنی باشد. آدمها به طور غریزی سعی میکنند هر جور که بتوانند به چیزها معنا بدهند".
در این دنیای تیره توطئهها، عکس نقشی حیاتی ایفا میکند. بسیاری از نظریههای توطئه استدلالهای خود را بر "شواهدی" مبتنی میکنند که عکس در اختیار فضای عمومی گذاشته است.
گوردن مکدونالد، برگزارکننده لحظههای تفرقهانداز، در این باره این طور توضیح میهد: "دلیلش این است که عکس رایجترین و پذیرفته شدهترین مدرک شاهدان عینی است. دخالت ماشینی [به اسم دوربین] این توهم را ایجاد میکند که در عکاسی، مشاهده ما خالی از پیشداوری است. به جز این، عکس را خیلی راحت میشود توزیع و مصرف کرد، به این معنی که به راحتی میتوان از کنار اطلاعات مربوط به یک عکس رد شد، ولی خواندن متن زمان و تلاش میبرد".
این ایده که دوربین هرگز دروغ نمیگوید بدون شک نادرست است. در زیر، درباره عکسهایی صحبت میکنیم که عمدتاً نظریهپردازان توطئه و کسانی که به امور فراطبیعی علاقهمند اند برای "اثبات" اعتقادات خود از آن ها سود جستهاند.
بشقابپرندهها
در سال ۱۹۷۹، استیونس کتابی با عنوان "یوفو: ارتباط از خوشه پروین" منتشر کرد. او در این کتاب به بررسی ادعاهای کشاورزی سوییسی به نام بیلی میر میپردازد که میگفت با افرادی از مجموعه فلکی خوشه پروین در ارتباط بوده است و برای اثبات حرفهای خود عکسهایی هم در اختیار دارد. عکسهای میر مجموعهای از مناظر طبیعی بودند که در آنها شکلهای فلزی مدوری در فضا معلق دیده میشدند. استیونس در کتاب خود عکسهای میر را با آزمایشهایی شبهعلمی مورد ارزیابی قرار میدهد. این روشها و آزمایشها که مبتنی بر اولین تکنولوژیهای دیجیتالی بودند صحت عکسها را تأیید میکنند؛ و بنابراین، استیونس نیز به این نتیجه رسید که در عکسها هیچ دستکاری صورت نگرفته است.
استیونس این امکان را در نظر نمیگیرد که شاید عکسها به روشهایی غیر دیجیتالی جعل شده باشند (مثلاً شاید میر "سفینههای" خود را با سیمهایی نامرئی از درختهایی آویزان کرده که در عکس دیده نمیشوند). آن طور که مکدونالد میگوید: صِرف این که عکسها واقعی باشند، یعنی تصاویری واقعی باشند که با دوربینی واقعی گرفته شده باشند، به این معنی نیست که از همان چیزهایی هستند که عکاس ادعا میکند. مکدونالد که درباره یوفوها تحقیق کرده است متوجه نکتهای میشود و آن اینکه بشقابپرندهها را همیشه مردانی سفیدپوست در مناطقی دور از شهرها مشاهده میکردند نه کسانی که در شهر زندگی میکردند؛ مثلاً در کوههای آلپ در سوییس، بیابانهای نوادا، و مناطق روستایی آرژانتین و مکزیک. هیچ وقت تا به حال نشنیدهایم که مثلاً ۱۰ هزار نفر سفینهای را در خیابان آکسفورد [خیابانی پر رفتوآمد در مرکز لندن] مشاهده کنند.
راما، موجودی فضایی
گزارش مشاهده و رصد یوفوها دههها دست به دست میشد. عکس موجودات فضایی و سفینهها و بشقابپرندهها همه جا دیده می شد. اما مکدونالد تنها یک عکس در ذهن دارد که ظاهراً آن طور که ادعا شده نه از یک موجود فضایی که توسط آن گرفته شده است: موجود فضایی مهربان و دوستداشتنی، که شخصیت ماجرای آدمرباییِ نه چندان معروفی بود که ظاهراً در سالهای دهه ۱۹۸۰ در شهر بوتوکاتوی برزیل میگذشت.
مکدونالد میگوید: داستان از این قرار است که یک آقای برزیلی به نام خوا والریو داسیلوا و پسر بزرگش توسط موجودی فضایی به نام راما به طور مرتب دزدیده میشوند. راما آنها را به سیاره خودش میبرد تا برای افزایش جمعیت سیاره به کار گرفته شوند.
استیونس چند عکس با پرسپکتیو جوی بازتولید کرد (پرسپکتیو هوایی یا جوی به اثری گفته میشود که اتمسفر یا جو روی تصویر یک شیء میگذارد و باعث میشود دورتر به نظر آید) که در آنها موجودی انساننما و سایهوار دیده میشد که آن طور که مدعیان میگفتند راما، رفیق فرازمینیشان، است. عکس عجیبی هم از بخش پایینی صورت داسیلویا بود، که سبیلهای پرپشت او را نشان میداد. میگفتند این عکس را هم راما گرفته است. مکدونالد میگوید: چیزی که مردم به آن میگویند "اثبات از طریق عکس" واقعاً چیز غریبی است. البته خیلیها ادعا میکنند که ربوده شدهاند، ولی اینکه یکی یک دوربین کامپکت قرض بگیرد و جایی مخفیاش کند، و بعد آن را با خودش به یک سیاره دیگر ببرد و عکس بگیرد - من که چنین چیزی تا به حال نشنیدهام.
سفر به ماه
یکی از مشهورترین و پرمناقشهترین نظریههای توطئه این است که همه آن شش سفری که در بین سالهای ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۲، توسط برنامه فضایی آپولو به ماه صورت گرفته است دروغ و شایعه بوده، و عکسهایی هم که سازمان فضایی آمریکا، ناسا، از این سفرها در اختیار عموم گذاشته همه جعلیاند. نخستین کسی که از این نظر دفاع کرد بیل کیسینگ، یکی از اعضای سابق نیروی دریایی آمریکا، بود. او در کتاب خود با عنوان "ما هرگز به ماه نرفتیم: کلاهبرداری سی میلیون دلاری آمریکا" که در سال ۱۹۷۶ منتشر شد، این تئوری را ارائه کرد.
کسانی که فکر میکنند مأموریتهای پروژه آپولو ساختگی بوده معتقداند که انگیزه ناسا برای فریب دنیا این بوده که این تصور را القا کند که آمریکا در نبرد فضایی، روسها را شکست داده است، حال آن که واقعیت چیز دیگری بوده است. مکدونالد میگوید: "کیسینگ آدم بسیار تحصیل کردهای بود و عمیقاً به نظریه خودش اعتقاد داشت، و به شکلی بسیار تحلیلی روی آن کار کرده بود. وقتی ملاحظات و مشاهداتش را میخوانید میبینید که کاملاً منسجماند. به همین دلیل هم مردم حرفش را باور کردند". کیسینگ و هواداران او که بسیاریشان همچنان سفر به ماه را رد میکنند، تمرکز خود را بر نکات مشکوک و غریب عکسهای ناسا گذاشتهاند. این عکسها را میتوانید رایگان از وبسایت ناسا تهیه کنید.
مکدونالد در این باره میگوید: طرفداران نظریه توطئه استدلالهای مختلفی میآوردند: در عکسها و مکانهای مختلف، پسزمینهها یکی است؛ سایههای تختهسنگها و فضانوردان مسیرهای مختلفی را طی میکنند؛ با توجه به تجهیزاتی که در اختیار داشته اند، تعداد عکسهایی که گرفتهاند خیلی زیاد است.
البته مکدونالد یادآور میشود که ناسا به تمام این استدلالها پاسخ داده است. با این حال، همچنان استدلالهای کیسینگ طرفداران و خریداران زیادی دارد، چون به طور کلی انگیزهای برای تقویت نظریههای توطئه به دست میدهد: عدم اعتماد به حکومتها و صاحبان قدرت.
مکدونالد چنین ادامه میدهد: ماجرا درست مثل همان داستان یوفوها است. اغلب با این ایده مواجه میشویم که حکومتها چیزهایی را پنهان میکنند. به طور کلی همیشه در نظریههای توطئه، با تقابل "ما و آنها" مواجه هستیم (اگر غیر از این باشد، پس واقعاً چه کسانی دارند توطئه میکنند؟) و معمولاً هم "آنها" همان حکومتها هستند.
حیات در مریخ
انسان سالها است که درباره امکان حیات در کره مریخ حدس و گمانهایی زده است؛ و جای تعجب نیست که وقتی ناسا موفق شد در سال ۲۰۱۲، روبات کاوشگر خود با نام "کنجکاوی" را بر سطح مریخ فرود بیاورد، نظریههای توطئه نیز از آن سو سر بر آوردند. مکدونالد میگوید: مردم همه جور چیزی بر سطح مریخ میدیدند؛ صورتها و فرمهای [انسان]، اهرام، و حشرات. و هر چه هم ناسا تأکید میکند که اینها چیزی جز سایه و بازیهای نور نیست، نظریههای توطئه نیز بیشتر صدای مخالفت خود را بلند میکنند. راستش، ناسا در جنگی مدام با نظریههای توطئه به سر میبرد. بعضی از ادعاهای طرفداران نظریههای توطئه در این مورد واقعاً مضحکاند - ظاهراً در یکی از عکسها فردی شبیه الویس پریسلی دیده میشود. ولی بعضی دیگر موفق شدهاند برای خود جایگاهی در بین مردم پیدا کنند؛ به نظر بیشتر قانع کننده میآیند.
مثلاً، سال گذشته خیلیها میگفتند در یکی از عکسهای Curiosity از زمین بایر مریخ دو هرم دیده میشوند، و آن را مدرکی برای تمدنی گمشده در سیاره سرخ میدانستند.
مکدونالد میگوید: نظریههای توطئه درباره حیات در مریخ جالباند، چون بر خلاف ماجرای سفر به ماه، حرفی از جعلی بودن نمیزنند، بلکه میگویند ناسا حیات موجودات فضایی را عملاً ثبت کرده است. و از آنجایی که مردم در عکسها اهرام و مجسمههایی به فرم انسان میدیدند، نه فقط میگفتند که زمانی موجوداتی فضایی در مریخ زندگی میکردند بلکه شاید آن شکل زندگی خود ما بودیم.